سرنوشت امیر حاصل برخورد قدرت حکومت او بود با عوامل دیگر قدرت یعنی: سلطنت، دربار و سیاست خارجی، منهای قدرت روحانی. اندیشه سیاسی امیر مبنای عقلی داشت، معتقد بود به قدرت فائقه دولت در وضع تاریخی زمان، یگانه عامل همبستگی اجتماع و قوام کشور است. این معنی را در کلام پرمغز و اندیشده خودبیان کرده است، کلامی که عمق تعقل اجتماعی او را نشان میدهد: «درملت ایران نشانهای از وطنپرستی یا ناسیونالیسم به جای نمانده، قدرت دین هم که تا امروز جای ناسیونالیسم را گرفته بود رو به سستی نهاده، قدرت دولت هم بسیار محدود است، و همه طبقات مردم خواهان تحول هستند... چطور میتوانم تن به تقاضائی دهم که بر قدرت انگلستان بیفزاید و از قدرت ایران بکاهد؟» برای مطالعه بیشتر لطفا به فایل کتاب مراجعه کنید.